تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت شصت و هفتم :
موهاش رو نوازش می کنم
-داریم خیلی حرف داریم.من تند رفتم می دونم ولی اتفاقا باید با هم جدی حرف بزنیم.به من حق بده دیدن راستین دائم دور و برت عصبانیم کنه.قبول کن کارت زشت بود افسون.قبول کن.یا...اصلا ولش کن بیا تا موقع برگشتن حرف نزنیم تا اوضاع کمی آرومبشه باشه.
چیزی نمی گه و من سکوتش رو به علامت رضا می گیرم.
-خب لباسهات رو عوض کنم .باید بخوابی و استراحت کنی.
براش لباسهاش روعوض
ساناز
00❤️❤️❤️❤️